عکس های آتلیه 2 سالگی پسر نازم
سلام عزیزمممم
خیلی وقته برات ننوشتم ببخش منو عشقم
بالاخره عکسات آماده شدن
اینم از عکسات که خدا رو شکر خیلی خوب شدن
پارسا خیلی خیلی شیرین شدی حرف زدنت دل همه رو میبره نمیدونم چطور بنویسم این روزها رو که یادمون بمونه و هیچ وقت از یاد نبریم بزرگ شدنت و حرف زدنتو ...
پارسای من یه سری اتفاقات افتاد که خیلی ناراحتم کرد ولی اینکه تو رو دارم بهم انرژی میدههههه
مهدکودکتو عوض کردم دیگه از پیش خاله مریم رفتی ...
راستی تازگی ها واسه 28 صفر قم بودیم پیش عزیز و بابا بزرگ و عمه جون و بقیه
خیلی خوش گذشت خدا رو شکر
یه هفته ای هست سرما خوردی از وقتی برگشتیم ولی خب خدا رو شکر رو به بهبودیه وضعیتت
منم سرما خوردم جیگرم
دیگه برات بگم یه وقتایی ازم دفاع میکنی خندم میگیره
مثلا بابایی میگه مامان قوی نیست تو فوری میگی نه مامان قویه چرا قوی نیست
قربونت بشم من
یا اون روز تو ماشین بابا ترمز کرد من داشتم می افتادم گفتم آخ بعد به بابایی گفتی بابا چرا ترمز کردی مامان بیفته
عاشقتمممممم با تمام وجودمممممم وقتی میبینم داری بزرگ میکشی و حامی من
وقتی که میگی بیا پیشم بخواب
وقتی میگم دوست دارم و تو میگی منم همینطور
قشنگم سعی میکنم زود زود برات بنویسم