پارساپارسا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما

واکسن یک و نیم ماهگی گل پسرم

1392/11/19 11:13
نویسنده : مامان منا
146 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزکم

روز چهارشنبه مرخصی گرفتم که بریم واکسنتو  بزنیم ولی متاسفانه وقتی اونجا رفتیم گفتن که فقط روزهای شنبه و سه شنبه واکسن میزنن آخه من برنامه ریزی کرده بودم که آخر هفته واکسنتو بزنم که اگه تب کردی پنجشنبه جمعه تو خونه باشم و مواظبت باشم بخاطر همین خیلی ناراحت شدم ولی گفتم اشکال نداره فردا پنجشنبه که رفتیم اهواز با بابایی میریم واکسنتو میزنیم ولی بازم وقتی رفتیم اونجا بعد از کلی که تو نوبت بودیم گفتن شنبه بیارش واسه واکسن امروز نمی زنیم ولی قد و وزنتو اندازه گرفت که وزنت ١٢٨٠٠ و قدت ٨٢.٥ بود که گفت خدا رو شکر همه چیزت خوبه و بالاخره بعد از ٢ بار رفتن به مرکز بهداشت موفق شدم واکسنتو در روز سه شنبه (١٦/١١/٩٢) بزنم یه ذره گریه کردی ولی وقتی داشتیم از تو اتاق میومدیم بیرون با همون حالت گریه دست تکون دادی و گفتی بابای بابای (بای بای) و همه زدیم زیر خنده قربونت برم

بعدش بردمت مهد و استامینوفن بهت دادم بعد برگشتم سرکار وقتی بردمت خونه تب داشتی بازم بهت استامینوفن دادم عصر که پاشدی پات درد میکرد بابا که اومد یه مقدار حوله گرم کرد من گذاشتم روی پات ولی گریه میکردی نمیزاشتی پات خیلی درد داشت راهم نمی رفتی یا لنگان لنگان همش به من چسبیده بودی شب عمه منیر اومد با مرتضی یه ذره بازی کردی ولی بعدش دوباره اومدی تو بغل من همش بغلم بودی فردا تو مهد خوب بودی چون صبح بهت استامینوفن داده بودم ولی عصر دوباره پات درد میکرد عصر خاله شهره و مامان جون و خاله غزال با مامانش اومدن خونمون که بریم کنسرت یگانه ولی چون تو حالت خوب نبود نرفتیم ولی فردا صبحش دیگه خوب شده بودی عزیزم

خدا رو شکر که این واکنستم تموم شد و رفت تا ٦ سالگی ، چقدر دلهره داشتم چقدر نگرانت بودم که خدا رو شکر این چند روزم گذشت و تو همون پارسای شیطون بلای مامان بابا شدی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)