مادرانگی هایم را رج به رج میبافم اینجا!

سلام گل پسرم

مامانی بازم مریضی

باز ...

مامانی روز چهارشنبه وقتی از مهد اومدیم خونه ، اومدی پیشم دستتو کردی تو دهنت من نفهمیدم چی میگی ولی چند دقیقه بعد آوردی بالا بعدشم گریه کردی

سریع کارامو کردم رفتیم اهواز که بریم خونه خاله شهره

رفتیم اونجا نشستی سر سفره غذا و هی میگفتی ماهی منم بهت دادم ولی بعد از چند دقیقه بازم همه رو بالا آوردی

دیگه برات بگم که اسهالم گرفتی

بردیمت دکتر با خاله شهره و عمو مرتضی ولی گفت باید آزمایش مدفوع بدی که وقتی رفتیم خونه مدفوع نکردی تا اینکه برگشتیم ماهشهر

روز شنبه با بابا محمد بردیمت بیمارستان گفتن باید سرم بزنی کلی گریه کردی تا سرمت تمام شد

دیروزم توی مهد اصلا حال نداشتی

وقتی از مهد آوردمت رفتم برات خاک شیر و موز خریدم که توی راه یه خورده موز خوردی

بعد که اومدیم خونه سریع خوابیدی

عصر که پا شدم با بابایی برات خاکشیر درست کردیم توش عرق نعنا ریختیم نخوردی توش شربت آلبالو ریختم بازم نخوردی فقط در حد چند تا مک از شیشه ات

دیروز عصر یه خورده کته ماست خوردی که وقتی خواستم بهت استامینوفن بدم همشو بالا آوردی

دیشبم یه خورده سیب خورده بودی که بازم موقع دارو دادن گریه کردی بالا آوردی

راستی عمه منیر با مرتضی دیشب اومدن حالتو پرسیدن

فقط برات دعا می کنم که خدا زودی فرشته کوچولومو خوب خوب کنه